کد مطلب:313675 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:184
شفای پسر در اثر برپایی جشن میلاد قمر بنی هاشم
4. آقای منتظری می گوید: سال دیگر، بعد از این قضیه، در شب میلاد قمر بنی هاشم علیه السلام در حین مجلس مرا صدا زدند. رفتم جلو، دیدم حدود شش نفر از یك ماشین پیاده شدند كه در ضمن یك زن بی حجاب رقاصه هم در میان آنها است و به من می گویند كه بیایید انگور و خیار و شیرینی آورده ایم، داخل ماشین است، كمك كنید آنها را پایین بگذاریم. جواب دادم كه قبول نمی كنم، چون هر چه خودم برای ابوالفضل علیه السلام روی میز گذاشته ام مردم قبول دارند و از شما قبول نمی كنیم. یكی از آنها جواب داد: باید اینها را كه ما آورده ایم قبول كنی، چون قضیه ای داریم و آن این است كه:
من، پارسال در چنین شبی از اینجا می گذشتم تا به ورامین بروم. در اینجا (قرچك) دیدم خیابان را چراغانی زیبا و قشنگی كرده اند، پرسیدم: چه خبر است؟ مردم گفتند: اینها كار یك نفر راننده ی واحد است كه هر سال جشن تولد برای آقا ابوالفضل علیه السلام می گیرد.
تا این كلمه را از مردم شنیدم، بی اختیار گریه را سر دادم، چون خودم كه مدیر تئاتر تهران هستم پسری بیست و دو ساله دارم كه مریض بود و به هر دكتری مراجعه كرده، و حتی به خارج هم برده بودیم، بهبود نیافته بود. لذا در حال گریه گفتم: یا حضرت ابوالفضل علیه السلام، دكترها همه جا پسرم را جواب كرده اند، پس تو دكتر پسرم باش! و بعد از این توسل به این مجلس آمدم و مجلس بازی و نمایش شما را تماشا كردم و سپس به تهران رفتم. از معجزه ی ابوالفضل علیه السلام همان شب، پسرم خوب شد، و الآن هر جا او را آزمایش می كنند جواب می دهند كه سالم است و مشكلی ندارد. این قضیه ی ما است، بنابراین تو نمی توانی این میوه ها و شیرینی ها را قبول نكنی، چون آنها را برای عرض تشكر از قمر بنی هاشم علیه السلام آورده ام.
ما هم میوه ها و شیرینی ها را پایین گذاشتیم و بعدا آن مدیر تئاتر و همراهانش در
[ صفحه 508]
مجلس ما شركت كردند و به آن زن بی حجاب هم چادری دادیم و او هم در مجلس شركت كرد و تا چند سال این چند نفر شب میلاد ابوالفضل علیه السلام می آمدند و در برنامه شركت می كردند و آن پسر هم بعد از شفا گرفتن، عروسی كرد و با سلامتی كامل به زندگی ادامه می داد (پایان كلام آقای منتظری).
خداوند عالم روز به روز معرفت و ارادت ما را به ساحت قدس قمر بنی هاشم علمدار كربلا علیه السلام افزون سازد و همه ی مروجین و مبلغین دین، مخصوصا حضرت حجةالاسلام والمسلمین حاج آقا ربانی خلخالی را، در پناه بازوی توانای آن بزرگوار حفظ و حراست و تأیید فرماید. آمین رب العالمین. محمدرضا خورشیدی، 4 رجب المرجب 1416.
من، پارسال در چنین شبی از اینجا می گذشتم تا به ورامین بروم. در اینجا (قرچك) دیدم خیابان را چراغانی زیبا و قشنگی كرده اند، پرسیدم: چه خبر است؟ مردم گفتند: اینها كار یك نفر راننده ی واحد است كه هر سال جشن تولد برای آقا ابوالفضل علیه السلام می گیرد.
تا این كلمه را از مردم شنیدم، بی اختیار گریه را سر دادم، چون خودم كه مدیر تئاتر تهران هستم پسری بیست و دو ساله دارم كه مریض بود و به هر دكتری مراجعه كرده، و حتی به خارج هم برده بودیم، بهبود نیافته بود. لذا در حال گریه گفتم: یا حضرت ابوالفضل علیه السلام، دكترها همه جا پسرم را جواب كرده اند، پس تو دكتر پسرم باش! و بعد از این توسل به این مجلس آمدم و مجلس بازی و نمایش شما را تماشا كردم و سپس به تهران رفتم. از معجزه ی ابوالفضل علیه السلام همان شب، پسرم خوب شد، و الآن هر جا او را آزمایش می كنند جواب می دهند كه سالم است و مشكلی ندارد. این قضیه ی ما است، بنابراین تو نمی توانی این میوه ها و شیرینی ها را قبول نكنی، چون آنها را برای عرض تشكر از قمر بنی هاشم علیه السلام آورده ام.
ما هم میوه ها و شیرینی ها را پایین گذاشتیم و بعدا آن مدیر تئاتر و همراهانش در
[ صفحه 508]
مجلس ما شركت كردند و به آن زن بی حجاب هم چادری دادیم و او هم در مجلس شركت كرد و تا چند سال این چند نفر شب میلاد ابوالفضل علیه السلام می آمدند و در برنامه شركت می كردند و آن پسر هم بعد از شفا گرفتن، عروسی كرد و با سلامتی كامل به زندگی ادامه می داد (پایان كلام آقای منتظری).
خداوند عالم روز به روز معرفت و ارادت ما را به ساحت قدس قمر بنی هاشم علمدار كربلا علیه السلام افزون سازد و همه ی مروجین و مبلغین دین، مخصوصا حضرت حجةالاسلام والمسلمین حاج آقا ربانی خلخالی را، در پناه بازوی توانای آن بزرگوار حفظ و حراست و تأیید فرماید. آمین رب العالمین. محمدرضا خورشیدی، 4 رجب المرجب 1416.